هر كس به طريقي دل ما مي شكند
بيگانه جدا دوست جدا مي شكند
بيگانه اگر مي شكند حرفي نيست
از دوست بپرسيد چرا مي شكند؟
از دوست بپرسيد كه آخر جانم
داني كه دلم بي تو چرا مي شكند؟
با دوست بگوئيد كه هر شب سازد
هر روز بيا دش همه را مي شكند
گر گوشه ي چشمي به گدايش سازد
اين قامت رعنا به تمنا شكند
شلاق زنان به تاب گيسويش دل
اندر طلب باد صبا مي شكند
اين لعل لبش گر به لبم باز آيد
شكر به كجا؟ خمر طلا مي شكند
گر آينه اي عكس رخ يار دهد
اين عشق بدان آينه را مي شكند