فكر مي كنم كه عشق يك پرنده است، يك گل، يك ترانه است،
يا كه خنده هاي كودكانه است، هر چه هست جاودانه است.
فكر مي كنم كه عشق يك ستاره است، يا كه آفتاب، يا كه ماه، نه...نه عشق يك دل لطيف پاره پاره است.
فكر مي كنم كه عشق مشعل است،
هر كجا كه هست روشني است، هر كجا كه نيست سوت و كور و تيره است، باطل است.
زندگي بدون عشق مشكل است.
فكر مي كنم كه عشق مذهب است.
آب و باد و خاك و خانه نيست، مكتب است.
عشق يك حقيقت است، اولين پديده طبيعت است، راز خلقت است، رمز غيبت است.
فكر مي كنم كه عشق يك گل شقايق است،
يا كليم در درون قايق است، فكر مي كنم خدا هم عاشق است.
فكر مي كنم كه عشق، روي نيزه هاي جهل، يك سر بريده است، يا كه زخم تير بر گلوي كودكان نو رسيده است.
عشق در نگاه تابناك يك زن اسير داغ ديده است.
عشق مرگ نيست، زندگي است، سخت نيست، عين سادگي است.
عشق عاشقانه هاي باد و گندم است، اولين پناهگاه كودكي، آخرين پناهگاه آدم است.
روي برگ سرخ لاله هاي نو شكفته در سپيده دم، چو شبنم است
يا مسيح در درون مريم است
يا مسيح در درون مريم است |