ايكاش در چشم هايت ترديد را ديده بودم
يا از همان روز اول از عشق ترسيده بودم
ايكاش ان شب كه رفتم از اسمان گل بچينم
جاي گل رز برايت پروانگي چيده بودم
گل را به دست تو دادم حتي نگاهم نكردي
ان شب نمي داني اما تا صبح لرزيده بودم
ان شب تو با خود نگفتي كه بر سر من چه امد
با خود نگفتي ز دستت من باز رنجيده بودم ؟
انگار پي برده بودي ديوانه ات گشته ام من
تو عاشق من نبودي و دير فهميده بودم ....!!!
-------------------------------------------------
آپم و منتظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر!!!